منحرفان کوچک

منحرفان کوچک

این یه وبلاگ کوچیکه خوشحال میشم حمایت کنید منم ۱۲ سالمه

پارت ۷ عشق تو ۳ روز

Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi · 1403/06/14 14:10 ·

ناهار آماده شد و ناهار خوردیم 

۲ هفته بعد از زبان تینا 

امروز روز عقده و ما تو خونه عقد میکنیم قبل از اومدن مهمونا یه سکس ریز بکنیم رفتم و به امید گفتم اونم که منو برد تو حموم و فقط به صورت محکم منو کرد که مهمونا اومدن منم دیدم و لباس بوشیدم و رفتم دم در 

🟣 مامان امید 🔵این داداش امید 🟢خود امید 🟡مامان تینا 🟠بابا تینا🔴تینا ⚪️عاقد 

🟣 سلام عروس خانم پسرم کجاست ¿

🔴 سلام خوش اومدین امید رفته حموم 

🔵باهم رفته بودین چون موهای شما هم خیسه 

🔴 نه علی جان منم حموم بودم ولی خونه دوتا حموم داره 

🟡 سلام دختر قشنگم خوبی 

🔴  سلام مامان تو خوبی بابا کو 

🟠 سلام دخترم منم اومدم 

🔴 عه سلام بابا ندیدمت 

🟠 حالا داماد گلمون کجاست 

🟢 سلام به همه من حموم بودم اومدم الان میام خدمتتون 

⚪️ سلام من کجا باید بشینم 

 🔴 سلام بفرماید اینجا 

امید اومد و کنار من نشست عاقد سریع خوند و رفت و یهو امید کمرم رو گرفت و لبمو بوسید 

🟡 دخترم ناهار چیه 

 🟢 خاله جان من ما کارونی پختم تا نیم ساعت دیگه حاضره

 

 

 

 

 

 

و پایان

طولانی بود برا پارت بعدم ۱۰ کامنت ۵ لایک 

پارت ۶ عشق در ۳ روز

Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi · 1403/06/05 19:09 ·

سلام حمایت نسبت به شرط خیلی خوب بود و اینم یه پارت طولانی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تینا : بعد گشت و گذار تو خونه رفتم سراغ آشپزی و غذا ی کته ماست رو انتخاب کردم چون هیچی نداشتیم و شروع کردم به کارا که امید گفت تی الان هیچی نداریم پس حاضر شو بریم 

امید : یه رستوران می‌شناختم به اسم sfc که با دوستام قبلا می رفتیم ولی خب اسمش تغییر کرده بود ولی مهم آدرس بود رفتیم سمت رستوران

تینا : رسیدیم به یه سوخاری و رفتیم تو من و امید تصمیم گرفتیم یه فیله استیریپس ۶ تیکه با هم بخوریم و حدود ۵ دقیقه بعد غذامون اومد و خوردیم در حال خوردن امید گفت 

ا : نظرت راجع به ازدواج چیه 

ت : من موافقم اما باید بیشتر فکر کنم 

ا : منظورت چیه 

ت : منظورم اینکه مثلا به زمانش مدل برگذاری لباسم یه جا برا بانی تالار مهمونا عقد و هزار چیز دیگه 

ا : خب اونو باهم فکر می کنیم فردا صبح موقع به صبحونه

ت : اوکی ولی فعلا گوشت و مرغ شیر میوه قهوه چایی لیوان بشقاب و قاشق و چنگال نیاز داریم 

ا : خب گوشت ومرغ و شیر و قهوه چایی رو که الان می خریم میمونه میوه و سرویس غذا خوری

ت : خب فعلا غذاتو بخور 

۵۰ دقیقه بعد 

ت : این چایی بهتره 

ا : باشه پس آقا از همین ۳ کیلو بده 

ت : خب گوشت مرغ که خریدیم قهوه و چایی هم که خریدیم بریم سراغ شیر و خرید های سوپری 

ا : بریم 

ت : خب شیر میخوایم پاستیل مسواک خمیر دندون و دهان شویه با پودر کیک کره ای و پنکیک 

ا : آقا اینارو حساب نی کنی بی زحمت

ت : خب بریم دوسه تا  ظرف بگیریم تا مغازه بازه رفتیم شهر لوازم خانگی و ظرف در بسته و ظرف غذا خوری و قاشق چنگال و یه یخچال از این هتلی ها

ا : خب همینا اوکی 

ت : چقد شد

ا : ۵ میلیون تومان 

ت : خب باشه بریم که داره شب میشه 

رسیدیم خونه 

ا : تینا شبت بخیر 

ت : شب بخیر 

صبح 

ت : زودتر ساعت ۸ پاشدم و شروع کردم به درست کردن پنکیک و شیر قهوه ساعت یه ربع به ۹ امید پاشد 

ا : سلام 

ت : به به آقا ی خسته پاشو برو دسشویی بیا 

ا  : رفتم بابا 

ت : خب امید بنظرم ازین تالار را بگیریم که جای سگ کنار عروس دوماد داره بگیریم 

ا : موافقم بعدم یه کیک ساده و و صورتی طور بگیریم با طرح خودمون با بانی 

ت : آره فوقالعاده میشه مهمونم بیشتر از ۳۰۰ نفر نه 

ا : ۳۰۰ نفر ۲۰۰ هم کافیه 

ت : راست میگی 

ا : راستی ناهار با من 

ت : مگه چیز بلدی 

ا : اره بابا مثلا ماکارونی 

ت : اگه بلدی درست کن 

 

 

 

 

THE END

 

اینم یه پارت طولانی ۲۶۳۰ کاراکتر

 

 

پارت ۵ عشق در سه روز

Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi · 1403/06/04 19:24 ·

اینم پارت ۵

•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

تینا : ۲ سال گذشته و ما هنوز رابطه  داریم و همو خیلی دوست داریم من ۲۸ و امید ۲۹ سالمونه و عاشق همیم

امید : بالاخره یه خونه خریدم ۳ خوابه و با وسایل مورد نظر چیدمش و یه اتاق برای سرمون که هدیه من به تینا هست یه دونه برا خودمون و یدونه برا بچه آیندمون 

تینا : امید یه آدرس فرستاد و گفت باخودم بانی هم بیارم ( سگمون) وقتی رسیدم امید رو جلو در دیدم کیلید رو داد بهم و گفت درو باز کن وقتی اون خونه رو دیدم شگفت زده شدم خیلی خوب بود خونه رو بهم معرفی کرد و منو برد به اتاق 

امید : بردم تو اتاق و لباساشو رو در آوردم کیرم رو کردم بین ممه هاش و بعدم کصش رو خوردم و بعدم کردم توش ناله هاش باعث می شد تحریک شم و بیشتر بکنم و گفتم برام بخوره حالا وقت حموم بود بردمش تو حموم و زیر دوش کردمش و داشتم لذت می بردم که گفت پس من چی 

تینا : شروع کرد به خوردن کصم وقتی ارضا شدم رفتیم بیرون و لباس پوشیدیم و به کارامون رسیدیم 

 

و تمام 

امید وارم خوشتون بیاد شرط ۲ کامنت و ۲ لایک 

پارت ۴ عشق در سه روز

Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi · 1403/06/03 23:14 ·

سلام اینم پارت بعد حمایت نیار دارم واقعا میزارم میرما

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

روز بعد 

ت : رفتم به خونشون و امید رو دیدم که برام لباس سکس خریده بود رفتم تو و اون لباس رو پوشیدم

ا : با اون لباس سکس فوق العاده شده بود بهش گفتم نظرت راجع به من چیه

ت : خیلی خوب بود هم پایه هم خوشگل و مهربون گفتم تو خیلی خوبی و پریدم بغلش سینه هام خورد به گردنش و کیر سفتش رو حس کردم و بردمش رو تخت و لباساش رو در آوردم و نشتم رو دهنش که حسش فوقالعاده بود و بعدم نشستم رو کیرش و خودم رو بالا پایین کردم

ا : خوب تلمبه میزنه ها 

 

بای

پارت ۳ عشق در ۳ روز

Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi · 1403/06/02 20:31 ·

سلام اینم پارت ۳ این منحرفی نیست ولی تو پارت بعدی شایدم بعدیش منحرفی میشه 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

دو روز بعد 

تینا : با یه لباس آبی و یه آرایش نچرال رفتم سر قرار 

امید : داشتم میرفتم سر قرار یه دسته گل قرمز که گرفتم

موقع رسیدن به کافه یه زیورآلات فروشی دیدم و یه گردن بند خوشگل با آویز ستاره گرفتم و رفتم سر قرار و وقتی رسیدم یه دختر زیبا با یه پیرهن آبی دیدم رفتم سمتش 

تینا  : اپمد ستم و سلام کردیم بهم یه گل قرمز داد و پرسید چی می خوری یه کاپوچینو 

امید : سفارش دادم و سریع آماده شد داشتیم می خوردیم جعبه رو گذاشتم و پرسید این چیه 

تینا : یه گردن بند بود بعد از تموم شدن نوشیدنی هامون اومد و گردن بند رو برام بست و بعدش گردنم رو بوسید 

امید : بهش گفتم فردا میام دنبالت

تینا : پسر خوبی بود مخصوصا وقتی امروز اسمم رو ازم پرسید  و فهمیدم اسمش امیده چون اسم پدرم خدا بیامرزم امید بود 

 

 

 

و تمام

امید وارم خوشتون بیاد 

شرط خاصی هم نداره ۲ کامنت ۱ لایک

بای 

پارت ۲ عشق در ۳ روز

Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi · 1403/06/02 11:45 ·

 سلام داستان رو خلاصه میگم چون همش اینجا جا نمیشه

امید سوراخ تینا رو مک میزنه یکی هم میاره که باهم تینا رو عجیب میکنن بعد میفرستتش حموم و میبره می‌میکنتش و میشورتش و میارتش بیرون رو تخت  تا تینا خوابش ببره و بعد دو ساعت که تینا بیدار میشه امید براش قرص ضد حاملگی  و شیرینی و لباس و آب میاره و تینا استفاده میکه و امید میرسونتش و برای فردا توی کافه با هاش قرار میزاره

 

 

 

بچه ها راستش رو بخواین یدور کامل نوشتم بعد پاک شد و منم حال نداشتم امشبم احتمال پارت میدم اگه اینجوری اوکی نبودینشب دو باره کامل بدم همین دیگه بای

پارت ۱ عشق در ۳ روز

Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi Mahshid Rahimi · 1403/06/01 11:07 ·

سلام من مهشیدم و ۱۲ سالمه اولیم رمان‌های و تا حالا نویسندگی نکردم و اینم بر اساس یکی از سکس چتام با دوستمه امید وارم خوشتون بیاد

زمان خوندن  : ۳ دقیقه

_____________________________________________

تینا : به یه پارتی دعوت شدم . داشتم نوشیدنی برمی‌داشتم که یهو یکی جلو دهنم رو گرفت

امید:دختر سکسی سوم شکار شد بعله بردمش به اتاق و انداختمش رو تخت که یهو یه لگد زد بهم که شکمم تیر کشید 

تینا : منو برد تو یه اتاق با تخت قلاده و حموم منو برد رو تخت منم یه لگد زدم بهش تو خودش جمع شد ولی منو از بند سوتینم گرفت و بست به قلاده 

امید: بشتم به قلاده لباسای خودم و اونو در آوردم و کی.رم رو دادم بخوره 

تینا : داشتم ساک میزدم که یهو اون چیز بزرگ رو کرد توم اااااااااااههههههه

امید : چنان اه می‌کشید که گوشم درد گرفت گفتم : میخوای برات بخورم

تینا : بدون اینکه جواب بدم شروع کرد به خوردن سینه هام که کم کم بیهوش شدم.....

 

شرط :یک لایک یه کامنت

ولی تا فردا حتما پست میدم 

بای